سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

دو

    نظر

بارها نوشتم زن ستون خانه است اما هر چه بنویسم کم است. پشت خانه های مرتب و منظم، پشت مردهای با حوصله و دقیق پشت بچه های منظم و خوش اخلاق و متعادل یک زن یک مادر و یک ستون محکم است.

این روزها خلق و خوی همسر خیلی عوض شده. آنقدر این مدت آبچکان خالی و مرتب بوده، اتاق مرتب و تمیز بوده و دستشویی ها نظافت شده که خودش هم سعی می کند اگر یک بار من نرسیدم کمک کند تا همه چیز مرتب باشد.

من هیچ آدمی را سراغ ندارم که از نظم و ترتیب و آرامش لذت نبرد. حتی آدمهای درهم و برهم و نامنظم هم آرامشی را که در نظم و ترتیب حکم فرماست دوست دارند. الان دخترک منتظر است کتاب بخوانم، ظرفشویی پر از ظرف است و من خواب آلود اما آمدم بنویسم محال است بگذارم حساب کارها از دستم برود. امروز روز دوم است . یکی دو جا پایم لغزیده. یک جایی که داشتند غیبت کسی را می کردند من بی اینکه چیزی بگویم اما نتوانستم موضع بی طرف بگیرم و واقعا متاسفم می نویسم که تکرار نکنم. می نویسم که دیگر به این راحتی آلت دست موقعیتعا و آدمها نشوم.

با دخترک ریاضی نخواندم. آخ اگر بیدار می ماند حاضر بودم تا نیمه شب هم که شده با هم ریاضی کار کنیم اما زیر بار نمی رود. نمازها سر وقت خوانده نشد و برنامه آنطور که نوشتم پیش نرفت. رودربایستی ندارم خیلی بد است اما می نویسم که جبران کنم.

فردا مهمان دارم باز هم شاید به برنامه ام نرسم اما باید همه سعیم را بکنم. فردا حتما باید روز بهتری باشد.